درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بازار خواندنی ها و آدرس fmasomi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 180
بازدید ماه : 251
بازدید کل : 28449
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


بازار خواندنی ها
مطالب خواندنی جالب
چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:حرف حساب,سخن بزرگان,سخنان زیبا,سخنان جالب, :: 16:25 ::  نويسنده : معصومی       
سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:خدا,روح خدا,درخواست خدا,, :: 10:16 ::  نويسنده : معصومی       

"ای کسانی که ایمان آورده اید,آیا وقت آن نرسیده است که دلهایتان برای یاد خدا خاشع شود"

تاکی...........؟

واقعا تا کی....................؟

آیا هنوز وقتش نشده که کمی به خودمون بیایم؟

خیلی سخته خیلی.......

اما اگه روح خدا تو تن ماست ما حتما میتونیم .....



چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 14:18 ::  نويسنده : معصومی       

 

الیس الله بکاف عبده



مفسّر بزرگ قرآن علامه طباطبایی آیه۱۸۶سوره بقره را یکی از زیباترین و لطیف‌ترین آیات قرآن در زمینه دعا می‌داند.


او می گوید خداوند در بسیاری از آیات قرآن با بندگان خود با استفاده از لفظ «من» و «ما» سخن گفته است، یکی از شگفت‌انگیزترین آیات،
 
آیه‌ای است که خداوند در آن هفت بار لفظ «من» را بکار برده است و این آیه در وصف رابطه خدا با بندگان و ضمانت کردن استجابت دعای ایشان است:



[ای پیامبر!] هر گاه بندگان من از تو در مورد من سؤال کردند [بگو] من بسیار نزدیکم، هر گاه کسی مرا بخواند، اجابت می‌کنم پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا راه راست یابند.

(سوره بقره، آیه ۱۸۶)



آری خدای من

تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم،

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم،

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغتآمدم ،


اما...

اما...

تو در من چه دیدی که به من وفادار ماندی...؟؟

 

 

 

 

 

برداشته شده از سایت:



چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:سخن بزرگان-معما, :: 14:1 ::  نويسنده : معصومی       

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد. نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را ...که تنها دل من دل نیست.....



پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 4:55 ::  نويسنده : معصومی       

"بهترین جمله ای که تا حالا شنیدین یا خوندین"

"اونی که از همه بیشتر به دلتون نشسته"

"اونی که دوست دارین به همه بگینش"

برای ما بنویسین تا به رای بذاریم وبهترینش انتخاب بشه.......



پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 4:47 ::  نويسنده : معصومی       

توروزی با غم سنگین ز شهرم کوچ خواهی کرد

ومن در پرنیان خاطرات خویش به نرمی گریه خواهم کرد

ودرعمق افق فریاد خواهم زد:

                    "تو ای صادقترین سکوت سنگفرش..."

به یاد عشق پاک تو به نرمی گریه خواهم کرد.



دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : معصومی       

اینم چندتا عکس کارتونی زیبا

نظر یادتون نره 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 23:0 ::  نويسنده : معصومی       
سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 14:42 ::  نويسنده : معصومی       

 

خوشحال میشم اگه عکسای زمستونیتونا برای ما بفرستین، حتما با نام خودتون نشون داده میشه

 baran1370fm@yahoo.com



شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 10:11 ::  نويسنده : معصومی       

 

   با کدام آبرویی روز شمارش باشیم

      عصر ها منتظر صبح بهارش باشیم

   سال ها منتظر سیصد واندی مرد است

   آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

  



ادامه مطلب ...


یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 16:41 ::  نويسنده : معصومی       

 



یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : معصومی       

 

 

جبران خلیل جبران:

از مخالفت ها نترسید بادکنک ها وقتی بالا میرن که با باد مخالف مواجه شوند



یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 16:28 ::  نويسنده : معصومی       

شکسپیر:

در آن لحظه که بسیار احساس تنهایی می کنی مطمئن باش یکی برای دیدنت لحظه شماری میکنه



یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 16:20 ::  نويسنده : معصومی       

اگه تهدیدت کردن بدون در برابرت ناتوانند

اگه روزی خیانت دیدی بدون قیمتت بالاست

اگه روزی ترکت کردن بدون" باتو بودن لیاقت می خواهد"



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : معصومی       

هرگز به دنبال کسی نباش که بتونی با اون زندگی کنی، به دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی



سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 23:21 ::  نويسنده : معصومی       

روزی مرد ثروتمندی پسر کوچکش را به یک ده بردتا به او نشان دهد مردمی را که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند.آن ها یک شب وروز زا در خانه محقر یک فقیر روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت ودر پایان سفر؛مرد از پسرش پرسید:نظرت در مورد مسافرتمون چی بود؟

پسر پاسخ داد:عالی بود پدر

پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: فکر می کنم.

پدر پرسید: چه چیزی را از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهارتا. ما در حیاطمان فانوس های تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آنها بی انتهاست.

در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه کرد: متشکرم پدر که به من نشان دادی ما چقدر فقیر هستیم.



یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, :: 12:37 ::  نويسنده : معصومی       

 یه استخر هست که هر روز دو برابر دیروزش توش آب میریزن

بیست روز طول کشیده تا این استخره نصفش پرشده

چند روزه این استخر کلا پر میشه؟؟



یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, :: 12:31 ::  نويسنده : معصومی       

هشت گوی فلزی داریم که وزن یکی از آنها کمی از بقیه کمتره

نشون بدید با دو بار استفاده از ترازوی دو کفه چه جوری می تونیم بفهمیم وزن کدوم کمتره؟؟



صفحه قبل 1 صفحه بعد